
روانشناسیِ درجا نزدن به ما میگوید چطور در کارمان خوب باشیم و بهتر شویم. گاهی در مهارتهای مختلف مثل یک زبان جدید٬ رانندگی و طراحی کردن درجا میزنیم و پس از مدتی دیگر پیشرفت نمیکنیم. این یادداشت به دلایل این درجا زدن میپردازد و چند استراتژی برای بیرون آمدن از آن و پیشرفت کردن در مهارتها را به ما میآموزد.
وقتی میخواهیم در کاری خوب باشیم مهم این است که “چطور” وقت صرفِ تمرین کردنِ آن کار می کنیم٬ مهم این نیست که “چقدر” وقت برای آن کار بگذاریم. وقتی یک کاری را بصورت تکراری انجام دهیم٬ یک سری اصول را بدیهی فرض میکنیم و خیلی اتوماتیک کاری را پیش میبریم. این ناخودآگاه انجام دادن یک کار برای ذهن ما شمشیر دو لبه است. از سویی باعث میشود ما سریع و تند آن کار را انجام دهیم و از سوی دیگر ما دیگر راههای جدید را نمیبینیم٬ چون مدام از روشهای قبلی استفاده میکنیم. در دراز مدت ما در کارمان هیچ پیشرفتی نخواهیم داشت.
Joshua Foer در کتابش توضیح میدهد که چطور باید جلوی این مشکل را گرفت. او یک سری استراتژی در کتابش به ما معرفی میکند.
در دههی شصت میلادی روانشناسان سه مرحله برای یادگیری یک مهارت جدید را شناسایی کردند: مرحلهی اول٬ مرحلهی “شناختی” در این مرحله مهارت را شناسایی میکنیم٬ کشف میکنیم چطور کاری را بهتر انجام دهیم و در این مرحله هزارها اشتباه انجام میدهیم. بعد وارد مرحلهی “ارتباطی” میشویم. در این مرحله اشتباههای ما کمتر میشود و ما در آن کار بهتر میشویم. سرانجام مرحلهی “خودمختاری” است. در این مرحله ما شبیه یک هدایتگر خودکار (autopilot) میشویم. وقتی آن مهارت را انجام میدهیم ناخودآگاه پیش میرویم و فکر کردن به آن را متوقف میکنیم. مثلا وقتی زبان فرانسه را در سطح متوسط یاد گرفتیم دیگر هنگام فرانسه حرف زدن فکر نمیکنیم. این جا مرحلهای است که پیشرفت متوقف میشود. یعنی زبان فرانسهی ما در همین سطح میماند چون ما دیگر هنگام صحبت کردن به زبان فرانسه فکر نمیکنیم. این تکراری شدنِ یک مهارت٬ ما را به یک منطقهی امنی میرساند که اطمینان داریم همهی کارها خوب انجام میشود.
مشکل همین جاست. در وضعیت هدایتگر خودکار ما دیگر بهتر نمیشویم٬ هر تلاشی برای پیشرفت متوقف میشود. ما در هر کاری مثل یادگرفتن رانندگی٬ زبان خارجی یا رژیم گرفتن به این منطقه میرسیم. جایی که بعد از یک دورهی پیشرفتِ سریع٬ گویا به این نتیجه میرسیم که همه چیز کافی است و دیگر انگیزهای برای تقویت آن چه به دست آوردهایم٬ نداریم.
چه استراتژیهایی به ما کمک میکنند بر این مشکل غلبه کنیم؟
خوشبختانه روانشناسها راههایی را برای غلبه کردن بر این وضعیت رکود پیدا کردهاند. در این بحث “هنر اشتباه کردن” نقش کلیدی بازی میکند. Joshua Foer در کتابش میگوید چیزی که آدمهای موفق را از بقیه جدا میکند این است که آنها تمام کارهای روتین و تکراریشان را با دقت انجام میدهند همواره “هدفمند” هستند. آنها بصورت “آگاهانه” وقتی کاری را انجام میدهند٬ “تمرین” میکنند و از گیر کردن در مرحلهی “خودمختاری” دوری میکنند. مدام به روشهای جدید فکر میکنند و چه بسا بسیار شکست میخورند. از همه مهمتر آنها در مرحلهی “شناختی” میمانند٬ همان مرحله ای که اولین مرحلهی یادگیری است و پر از اشتباه است. ماندن در مرحلهی اول یادگیری کلید پیشرفت آنهاست. همواره هنر اشتباه کردن را در خود تقویت میکنند. مثل کودکی مدام پرسش میکنند و راههای جدید را امتحان میکند.
منبع: brainpickings.org
ثبت یک نظر
آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای الزامی مشخص شده اند *
ورود / ثبت نام با حساب گوگل